![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( مدح و مرثیه )
تنها نمیماند علی وقتی که زهرا هست پهلوی او هم بشکند؛ زخمی است، اما هست سرباز مولا میشود وقتی علی تنهاست زهراست حیدر، ای جماعت! مرتضی زهراست وقتی که مسجد در دل لات و هبل شد گم بتخانه با مسجد چه فرقی میکند مردم! منبر بدون مرتضی چوب است و جز این نیست بیمرتضی هرجا که باشی حرفی از دین نیست مـردم! فـدک ارثـیـۀ قـانـونی زهـراست آیا غلاف و تازیانه اجر ذی القرباست؟! زهرای مجروح علی آن روز غوغا کرد دست علی را فاطمه با خطبهاش وا کرد حیدر به زهرا گفت؛ ما بی هم چه میکردیم؟! زهـرا بیا با هم به سـمت خانه برگردیم میدانـم از بـس درد داری نـاتـوانی تو امـا عـزیـزم بـا عـلـی بـایـد بـمـانـی تو با من بیا این روزها غوغاست در خانه زهرا به زینب فکر کن تنهاست در خانه همپای حیدر! دست در دست علی بگذار حالا که اذیت میشوی کم کم قدم بردار هم صحبت تنهائیم! تا خانه راهی نیست باید بمانی، بیتو حـیدر را پناهی نیست من بیتو بغضم، گریهام، فریاد خاموشم بایـد بمـانی بـار غـم بـرداری از دوشـم زهرا چرا هی دست را بر گونه میگیری زهرا بگو از مرتضی یت رو نمیگیری الجّار ثم الدار میخواندی تو قبل از این حالا چـرا عجّـل وفـاتی میکـنی تلـقـین هر شب دعایت میکنم، با من بمانی کاش زهرا بمان، شبها تو سقای حـسینم باش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای که خـیال رفـتن از این خانه داری بعـد تو زیـنب مـینـمـایـد خـانـهداری نه سال با تو زندگی چیز کـمی نیست بعـد تو من مـیمـانـم و دل بیقـراری بعد تو من میمـانم و یک شهر دشمن اصلاً تو جای من خودت طاقت میآری از گـریههای هر شبت خرده گـرفـتـند حـتـی درون خــانـهات بـیاخــتـیـاری چـشـم تـمـاشـای تـو را حـتـی نـدارنـد با اینکه تو با هـیـچکـس کاری نداری پهلوی مجروحت شده باعث که شبها تـا صـبـح بـیـن بـسـتـرت لالـه بکاری دیـگـر خـبـر دارنـد حـتـی بـچـههـایت با پلکهای خـسـتهات شب زنـدهداری پـا مـیشـوی بـا زحـمـت بـسـیـار امـا دیدم که دسـتت را به پهـلـو میگذاری شد کار من زانـو بـغـل کردن ولی تو کاری نداری جز همین لحظه شماری بعـد تو زیـنب مـینـمـایـد خـانـهداری ای آنکه میل رفـتن از این خانه داری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از خجالت تا ابد پیشانی حـیدر تر است مرگ، بعد از تو برای مرد تو شیرینتر است رفـتـی ای اُمِّ ابـیـهــای نـبـی امــا بـدان مرتضی هم مثل زینب بعد از این بیمادر است چشم میدوزد به در هرکس عزیرش میرود من ولی میسوزم از اینکه نگاهم بر در است ای وجـودت سـاحلِ امن دل طـوفـانیام کشتی غم های حیدر بعد تو بیلنگر است فضه هم دارد از اینجا میرود، حق میدهم زندگی، در خانۀ بیفاطمه زجرآور است تو تـمـام قـوت زانـوی من بـودی بـبـین اینکه افتاده است از پا پهلوان خیبر است هرکه میافتد زمین با ذکر من پا میشود چاره بیچارگان است اینکه حالا مضطر است خستهام دختر عمو حرفی بزن چیزی بگو این غریبی که سر قبرت نشسته حیدر است خانه من که نشد، این قـبر خاکی لااقـل خـانه امـنی برای دخـتر پیـغـمـبر است محسنم را هم بغل کن جای من زهرای من بر دلم مانده است داغ غنچهای که پرپر است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اینجا، در این خانه قـنوت آغاز میشد مـــرغ دعـــا آرام در پــرواز مـیشـد همسایهها هم فیض خود را میگرفتند وقـتـی نـمـاز فــاطــمـه آغـاز مـیشـد موی حسن روی حسین و دست زینب با دست زهرا صبح تا شب ناز میشد جـبـریـل؛ پـیـغـمـبر؛ عـلی؛ میآمدند و این در فـقـط با دست زهرا باز میشد سِـرّ خـداونـد است و جـبرائـیل، آنقدر میمـانـد تـا از مـحـرمـان راز میشـد بیـمار را درمـان، یهـودی را مسلمان در خـانـه زهـرا فـقـط اعـجـاز میشد او جای خود، تفسیر قرآن مینوشته است هرکس فقط با فـضّهاش دمساز میشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خانهای بود مدینه که به دلها جا داشت ظاهرش کاگلی و باطن خوشسیما داشت پدر خانه که قرآن همه در مدحت اوست پهلوان بود و سری بین همه سرها داشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
زهـرا بـمان و زنـدگیام را بهـم نزن زهرا بمان و مرگ علی را رقم نزن آشفـتگـی قـلب مرا جـمع و جـور کن فکری به حال و روز دل این غیور کن اصلابمان و روی خودت را نشان نده بازو شکسته، دست خودت را تکان نده با تو بگـویم از غم و درد و گـلایهها خـیـلی دلم شکـسـته شده از کـنایـهها! دنیای من که در نظرم سوخت فاطمه دیدم تو سوختی، جگرم سوخت فاطمه ای با حـیا! تو را جلـوی دیدهها زدند تو پا به ماه بودی و با ضربه پا زدند حـوریـهام تو را چـقـدر ظـالـمـانه زد پیـش عـلـی به بـازوی تو تـازیانه زد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خوش به حال هر کسی عبد و گدای فاطمهاست هر که در پشت سرش دست دعای فاطمهاست خشک سالیهایمان هرجا گلستان میشود علت سرسبزیاش آب و هوای فاطمهاست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گـریـه کـنـیـد مـادر مـا بیگـنـاه بـود گـریـه کـنـید مـادر مـا پـا به ماه بود حوریهای که برگ گل آسیب میزدش در قـتـل او مشارکـت یک سـپاه بود یک لات هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بیپـناه بود دیگر کسی به چهرۀ قبلش نمیشناخت پائـین پلک فـاطـمه از بس سـیاه بود از شدت خجالت از هم در این سه ماه راه کلام این زن و شوهر، نگاه بود جای تمام شهر برایش عـلی گریست جای تـمام شهـر عـلـی غـرق آه بود نگذاشت تا که فاطمه نـفـرینشان کند ورنه به آه فـاطـمـه عـالـم تـبـاه بـود همصحـبـتی نداشت دگـر بعد فـاطمه تنها کسی که گوش به او داد چاه بود رغبت نداشت پا بگـذارد به خانهاش راه عـبـورش از وسـط قـتـلـگـاه بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
الـمنت لله که من هـسـتـم گـدای فـاطـمه شد خـانۀ امّید من، دولت سـرای فاطمه هستیم عمری پشت این، باب نجات فاطمه شـکـر خـدا نـان مـرا اُمِّ ابـیـهـا میدهـد او آبرو و عـزّتم در هر دو دنیا میدهد از قبل میلادم شدم سایهنـشـین چـادرش مثل خدایت برتر از درک همه دنیا تویی آن که حکومت میکند بر عالم بالا تویی ای خاکیان را فاطمه، منصوره افلاکیان آنکه ز خُـلق آدم و حوّا خبر دارد تویی آن دختری که دست در خلق پدر دارد تویی آنکه حسینش عشق را داده است بال و پر تویی آن زن که دارد قبهای در آسمان هفتمین آن زن که دارد خادمی مانند جبریل امین مولود کعبه خلق شد تا شوهر زهرا شود تو هم ستاره گشتهای، هم مهر و ماه مرتضی تا روز محشر یک تنه، هستی سپاه مرتضی در وصف حیدر بس بُوَد، اینکه هوادارش تویی ای همدمِ بیهمدمی، ای چاره دردِ مگو دیدم من از تو معجزه، منزل به منزل کو به کو سبحانَ سبحان مرا، حُبّ تو معنا میکند ای شیر بانوی علی، ای قهرمان جاودان عمر کم تو آبرو، برد از سقیفه در جهان تشییع سوت و کور تو، فریاد زد حق با علیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هر دل که بیـمـار است دلـداری ندارد یا مثل ما چـون فـاطـمـه یـاری نـدارد هر کس ندارد فاطمه، در هر دو عـالم دارم یـقـیـن رونـق بـه بـازاری نـدارد دولـتـسـرای فـاطـمـه تا هـسـت بـر پـا نـوکـر نگـاهـی سـوی دربـاری نـدارد بخـشید اطـعـام خودش را بر فـقـیـری هـر چـند نـانـی وقـت افـطـاری نـدارد اُمّ ابـیـهـا گـشـتـنـش یـعـنـی در عــالـم احـمد به غـیر از او پـرسـتـاری ندارد پشت علی گرم است بر زهرا که حتی یک لحظه هم چشمی به سرداری ندارد این قسمت از تاریخ از زهرا نوشته است این قـسـمت از تـاریخ تکـراری ندارد وقت غـریـبیِ عـلـی در پشت در ماند یعـنی عـلـی جـز من هـواداری نـدارد در پشت در جای محبانش پرش سوخت پـس آتـش دوزخ بـه مـا کـاری نـدارد تا عرش برد از دین علم، پهلو شکسته امـا حــســیـن او عــلــمــداری نــدارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
فزون از حد تصویری فراتر از خیالاتی ز هر وصفی تو بالاتر غنیتر از عباراتی خداوندی که دارد این همه اعجاز در خلقت تو با حُسن کمالت این خدا را راه اثباتی قیامت، آسمان را تا زمین میآورد بانو قعـودت خاک را بالا بَرَد، بال مناجاتی عبادت شرحی از گفت و شنود توست با خالق تویی راز و نیاز و تو خودت روح عباداتی خدا خوانده است کوثر مادرت را با سه تا آیه یقین دارم که آن آیات را تو مثل مرآتی حجاب و عفت و صبر و حیا را رنگ بخشیدی تو الگوی زنان در بحث ایمان و کمالاتی اگر سادات را زهراست مادر مرتضی بابا تو دلدار حسین و عمه جان کل ساداتی برای نشر دین حق به خاک کربلا رفتی رسالت نه، تو دارای تـمامی رسـالاتی شکستی هیبت بتهای شامی را به اعجازی خـلیل کـربلا هـستی و ابراهـیم شاماتی برای صوت قرآنی که از نیزه به گوش آمد خـلائق پـای نی دیـدنـد تو تفـسیر آیاتی به کشتی نجات اهل عالم لنگری زینب تو مصباح الهدی را امتدادی هم که مشکاتی ندیده مادر گیتی چنین عنوان که تو داری تو هم زین اَبی هم زینت ارض و سماواتی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
امشب از عرشِ خدا بانگِ سعادت آمد نـورِ چـشـمانِ عـلی، کـوهِ صلابت آمد زینبِ حـضرتِ زهـراست بدانـید فقـط جهـتِ بنـدگی و صـبـر و رشـادت آمد زینتِ عـالـم بـالاست عجب نیست اگر فُطرُس امشب جهت عرض ارادت آمد خواهرِ حضرتِ ارباب، حسین بن علی یکه تـازِ شـرف و شـور و شهـامت آمد شاهد ظلم به هفتاد و دو خورشیدِ دلیر راوی عـرصـۀ ایـثـار و شـهـادت آمـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دستی میان زندگیام سایه گـستر است این دست، دستِ مادریِ دخت کوثر است مـهـر و مـحــبـتـش ز ازل دادهام خـدا این مهـر با محبت ارباب یکـسر است او باب رحمت است به عـشاقِ اهلبیت در آسـمـانِ قـافـلـۀ عـشـق، اختر است نور علی و فاطمه شد حاصلش چنین: زینب گـلی ز گـلشنِ بابا و مـادر است آن بـانـویی که عـالـمـۀ بیمـعـلـمهست شاگـردِ حق، عـقـیـلـۀ آل پـیـمـبر است چـون او زنی در عـالـم خـلـقت نیامده والله مثـل شـیـر خـدا مـرد پـرور است بـــارِ ولای آل عـــلــی روی دوش او یعـنی که با امـام زمـانـش برابر است از انـبـیـاء یـکـسـره، تـا جـمـع اولـیاء مـدیـونِ زیـنـبـنـد که او دادگستر است هر چند مجـتـبیست بـرادر بزرگ او اما حسن رهـینِ مددهای خـواهر است عباس اگـر امـیـدِ حـرم بود، بیگـمـان امّید او به زینب کـبـرای اطـهـر است مبعوث شد چنین به رسالت به کـربـلا بعد از حسین، واقعه را او پیمبر است تنهـا نه او امـید دل پـنـج تن، که خـود در کـربـلا امـید دل شـش بـرادر است اصلاً بـدون حـضـرت او کـربلا نـبود با او فـقـط قـیـام بـرادر مـیـسـر اسـت شاهی که سی هزار حریفش نمیشوند علت همینکه زینب او چند لشکر است زینب زنی که اهلِ امامت به ماسواست یعنی که در ولایتِ عظما چو حیدر است تنهـا عـلـی نـدیـده نَـود زخـم، در اُحـد زینب میان معرکه مـولای دیگر است بانوی بانـوان دو عـالـم که فـاطمهست فرمود: زینب آیتِ عظمای محشر است از کودکی ست واله و سرگـشتۀ حسین دنبـالۀ حـسـین در عـالم، سراسر است تا چـشم او به روی بـرادر فـتاد، گفت: ای آشـنا، فـدای تو جانم، مکـرر است جـبـریل نـامِ نـامیِ او را ز سوی حـق آورد و گفت: بانیِ این نـام داور است زینب نه زِینِ اَب، که به تاکید جدّ خود تـاجِ سـر تـمـام عــوالــم مـقــدّر اسـت از احـتـرام واجـب او گـفـته مصطـفی سِرِ خدا چو فاطمه، این ناز دختر است هـمـتای بیبـدیـل حـسـین است زیـنـبم آئــیــنـۀ تــمــام نــمــای بـــرادر اسـت زینب فقط، برادر خود را نه خواهر است والله بر بـرادر خـود عـینِ مـادر است اکـسـیر اعـظـم است نـگـاه مـبـارکـش یعنی اسیر خصم نه، مجذوب رهبر است در زیر کعب نی، به قـیامش ادامه داد هرگز نگفت قلبم از این غم مکدّر است در راه حق، اسارت و زندان به نزد او زیـباییِ تمام، عجـب عشق باور است! چـشم از امـام خـویش دمـی بر نداشته با اینکه دید، بر سرِ نی سایۀ سر است ناقـهسـوارِ کـوفه و شام؛ آخرِ حـیاست خود الگوی حجاب، ولی پاره معجر است یـک ذره زیـرِ کـوهِ بــلا، کـم نـیـاوَرَد از بسکه او مقاوم و از بس دلاور است شد قهـرمانِ صبر به اوج اسـیـریاش یعنی اسـارتش به شهـادت برابر است تـسـلـیم در بـرابـرِ امـرِ خـدای خویش در مکتبش، رضای خدا درسِ آخر است در بنـدگی تک است مـقـام اطـاعـتـش چون مادرش کـنـیز خداوند اکبر است حتی به او دعـای فرج میشود مُجاب یعنی برای منـتـقـمِ خـویش یـاور است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
ای روشـنی دیـده حـیـدر خـوش آمدی آئـیـنــۀ نـجـابت مـادر خــوش آمــدی ای آن کسی که شـهـرت نـام بـلـنـد تو از عرش رفته است فراتر؛ خوش آمدی از اشک شوق پُر شده چشمان مجتبی ای روشنای چـشم برادر خوش آمدی دروازههای کوفه به دست تو فـتح شد یاد آور حـمـاسۀ خـیـبـر خـوش آمدی محـشر به نـام نـامیات آغـاز میشود ای زیر و رو کنندۀ محشر خوش آمدی امشب شب دف است، شب جام و باده است از خاک پات، بوسه گرفتهست کهکشان سجده کنند بر تو شب و روز عرشیان از شوکت مقام تو این بس که بیوضو نـام تو را حـسـیـن نـیـاورد بـر زبـان عالم حریف جوش و خروشت نمیشود آن لحظهای که پای حسین است در میان ای دستهای تو پل مابِین عرش و فرش پیـونـد دادهای تو زمـین را به آسـمان مـحـو عـلـیِّ اکـبـرِ اربــاب مـیشـوی از بس که او شبیه عـلی میدهـد اذان ذکـر عــلـی الـدوام تـمــام مـلائـکــه! عـالـم فـدای قـلب صبوری که داشتی خورشید و ماه خیرۀ نوری که داشتی ابن زیاد وقـت ورودت به کـاخ کـفـر عاجز شد از شکوه و غروری که داشتی دنیا ندیـده است به خود در تمام عـمر مـثـل بـرادران غـیــوری کـه داشـتـی صدها هزار حضرت موسی گذشتهاند از جای جای وادی طوری که داشتی خورشیدِ بیغروبِ شب و روز کربلا! ای سـرو پـاکـبـاز که غـرق عـنـایـتی دست مـرا بگـیـر که دریـای رحـمتی از درک جایگاه تو این خلق عاجزاند مثل عـلی و فـاطـمـه اعـجـاز خـلـقتی در وقت خطبه خواندن تو کل کائنات گفتند یکصدا: چه وقاری! چه شوکتی یکجـا گـنـاههای زبـان پـاک میشود وقتی که نقـل میکـند از تو فـضیلـتی جز اینکه خـاک پـای تو بـاشیـم تا ابد در زنـدگی خـویـش نـداریـم حـاجـتـی ای آبروی روی علی، ای خدای صبر هـدیـه بـده بـه خـانـۀ قـلـبـم بـهــار را آرام کــن دوبـــاره دل بــی قـــرار را زینب تو کیستی که به وقت نماز خویش وا داشـتـی ســتـایـش پــروردگــار را آن خطبههای حـیدریات، بعد سالها زنــده نـمـود خــاطــرۀ ذوالـفــقـار را وقـتـی که خـلـق کرد خـدا کـائنات را دسـت تو داد گـردش این روزگـار را هر طور میشود دل ما را درست کن مـا دادهایـم دسـت خـودت اخـتـیـار را جز تو کسی لیاقت زینب شدن نداشت امشب بـسـاط نـوکـری ما فراهم است بانو! فقط زیارت کرب و بلا کم است شکر خدا که سـایۀ پـر مِـهـر چادرت روی سـر تـمـامـیِ ذرات عـالـم است با اسم تو زمین و زمان زیر و رو شود پس نام نامی تو همان اسم اعظم است ای کوه صبر! ای که جهان زیر بال توست از تو مدد گرفته اگر کوه محکم است ما را بخـر، نـگـاه به اعـمال ما مکـن اینجا که آمدیم بـد و خوب درهم است صـدها هـزار آسـیـه شاگـرد مکـتـبت خوشبخت آن دلی که گرفتار زینب است عـالم به زیر دِین عـلمدار زینب است هر کس که حیدری ست بدهکار فاطمه ست هرکس حسینی است بدهکار زینب است امروز اگر که نامی از اسلام مانده است مدیون جان فشانی و ایثار زینب است از پـادشاههای دو عـالم غـنیتـر است آن سائـلی که خادم دربار زینب است عـباس، مـاهِ بیبـدلِ خـیـمههـاست که از روی نیـزه نیز نگهدار زینب است امشب شب دف است، شب جام و باده است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
سلام ای با مقام و رتبۀ زن آشنا زینب سلام ای عفت و صبر و وفا را محتوا زینب سلام ای خورده نان از سفرۀ ایمان پیغمبر سلام ای قـبـلـۀ ایـمان کـل انـبـیا زینب سلام ای زینت نـام عـلـیِ عـالـیِ اعـلا سلام ای افتخار حضرت خیرالنسا زینب سلام ای زینـبیون را پناه روز وانفـسا سلام ای بر غمت هر پاکزادی مبتلا زینب نباشد گرچه نامت در حدیث عشق اما تو شدی معنای ستر و کردهای کار کساء زینب تمام حُسنها را در تو دیدم اینچنین گفتم حیا زینب وفا زینب به عالم کیمیا زینب به فرمان خدا فرمانبرت میشد ملک وقتی که میخواندی دعا با بارالها، ربّنا زینب اگر دارالشفا ذکر حسین ابن علی باشد یقین دارم تویی داروی این دارالشفا زینب هزاران مرحبا گفتی به یاران روز عاشورا خدا هم گفت در هر دم هزاران مرحبا زینب از آن ساعت که غرق خون حسین افتاد در گودال هدایت تا چهل منزل به راه افتاد با زینب تو شیر عرصۀ حق محوری بودی نبودی تو یقین میمرد نام کربلا در کربلا زینب نه تنها روی دوشت پرچم حلم و حیا داری که تو هستی سفیر مکتب خون خدا زینب تو تفسیر تمام آیهها بودی که از یک سر به گوش خلق میآمد ز روی نیزهها زینب ز نطق آتشـینت شام را شام بلا کردی کلامت کرد کار ذوالفقار مرتضی زینب به تیغ در زبان ویرانه کردی کاخ ظلمت را گلستان کردهای با مقدمت ویرانه را زینب سنان و ساربان وجسم عریان را جدا دیدی سه ساله طشت زر رأس جدا دیدی جدا زینب به هر جا دید زین العابدین بزم عزایی را میان گریه بر داغ پدر میگفت یا زینب جدا از کربلا با زخمهای شام در غربت فقط میخواند از گودال و آخر شد فدا زینب قیام سرخ عاشوراست با نام حسین اما بُـوَد حُسن ختامِ دفتر این ماجـرا زینب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
ای ز دیدار رخت جان پـیـمبـر روشن دیـدۀ حـقنـگـر سـاقـی کـوثــر روشن در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت از جـمـالت دل صـدّیـقـۀ اطهر روشن یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب که شد از نور توأش مطلع و منظر روشن تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوست که ز مهـر تو شده سیـنۀ حیدر روشن غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت وز تماشای تو شد خاطـر شبّـر روشن آیت لـطـف خـدایـی و به هـر دل تابی گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن »زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس که شد از نـام دلارای تو دفـتر روشن در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی ادب آمـوخـتـۀ مـکـتـب طـاهــایـی تـو تـربـیـت یــافـتــۀ دامـن زهــرایـی تـو زینت قامت دین، زیور رخسار شرف مـظـهـر کـامـلـۀ عـفّـت و تـقـوایـی تو گـل گـلـزار نـبـی، مـیـوۀ بـسـتان علی خـانـۀ فــاطـمـه را شـمـع دلارایـی تـو عبرتآموز زنانی به حجاب و به وقار بـرتـر از آسـیـه و هاجر و سارایی تو حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنک غـنـچــۀ گـلـبـن انـسـیــۀ حـورایـی تـو عجـبی نیـست اگر زینِ اَبَت نـام دهـند کـه گـرامـی ثــمــر اُمّ ابـیــهــایـی تــو در صف حشر که هنگام شفاعت باشد مادرت فـاطمه را هـمره و همپایی تو در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
عـاشـق طـواف کـعـبـۀ آمـال مـیکـنـد اخـلاص را چـکـیـدۀ اعـمـال مـیکـنـد دیـوانـۀ حـسـین شـدن اوج بـنـدگیست ایـن کـار را عــقـیـلـۀ این آل مـیکـنـد اشک است رزق اعظم و رزاق زینب ست ما را خدا ز حاصل زینب درست کرد از خوردههایی از گِل زینب درست کرد نور حسین شد همه جا بهر او حجـاب وقت نـمـاز شب که به حـال قـیـام بود مانند کـعـبـه جـلـوۀ نـورش تـمـام بـود عقل این زبان بسته به زنجیر میکشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی فـروغ دیـدهٔ ما، مـهـر جـاودانـهٔ شامی شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی اگـر پـرنـدهٔ جـانـم سـلام مـن نـرسـانـد »مَنِ المـبـلّقُ عَـنّی اِلی سُعـادَ سلامی« چگونه وصف تو گویم که در کلام نگنجی چه از قیام تو گویم، که قامتی ز قیامی سخن ز صبر نگویم، که خویش اسوهٔ صبری رسـالـتت نـسـتـایم، که در پـیام تمـامی تویی تو، زینت «اَب» زینب ای عصارهٔ عصمت تو حلم فاطمه، علم علی، تو روح پیامی جمال عشق درخـشید با پیام تو آنسان که در کمال بدین جلوه کس ندید کلامی سزد که از تو شود سرفراز رایت قرآن که زان خطابه بلرزد ز خشم، دشمن خامی اگر کلام شود هر نفس که شرح تو گوید کجا ز عهده برآید ز وصف چون تو مقامی تو سایـبـان یتـیـمان، طلایهدار حـسینی صلای نهضت حق، قسط و عدل را تو دوامی چه نوش کرد گل ما، مگر ز جام صبوری که دسته دسته گل جان نثار کرده، به جامی به کربلاست روان بیامان سپاه حسینی هلا صبورترین! این سپاه را تو نظامی مراست آرزوی آنکه آسـتان تو بـوسم تو ای فروغ دل ما، تو ای که زینت شامی خوشا طواف سر کوی دوست کردن و مُردن چنین خوش است «سپیده»! سفر به حُسن ختامی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
هرچـند، نـامِ نـیک، فـراوان شـنـیـدهایم نـامـی، به بـاشکـوهیِ زینب، نـدیـدهایم ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یا علی! نامش گره به نام تو خوردهست، یا علی! پیـوندِ عـقـل روشن و بیداری دل است شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند وقـتی عـقـیـلـةالـعـرب از عشق دم زند زیـنـب بـه بـنـد، بـنـدگـی یـار مـیکـنـد گـیـراست زلف یـار و گـرفـتار میکـند از چـشم یـار، قـامت دلـدار، دیدنیست نام حـسـین، از لب زینب شـنـیـدنیست آن شـیـرزن که زیـنت شـیـر خـدا شود بــایـد امــیــر قــافــلــۀ کــربــلا شـــود در پـایـمـردی از همۀ مردها سر است کوثردلی که در رگ او خون حیدر است زن دیدهاید در سخنش، برقِ ذوالفـقار؟ دربـنـد و سـربـلـنـد، اسـیـر و امیـروار زن دیـدهاید اسـوۀ هر مرد و زن شود؟ زن دیـدهایـد مثـل عـلـی بتشکن شود؟ غیر از جـمال، در دل خون و بلا ندید جز شوق یار، در عـطـش کـربلا نـدید شد پـیـش حق، دلـیـلِ مبـاهات اهلبیت وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت« با «ما رَاَیت»، بنـدگیاش را تمام کرد حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد »از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است« این دخترت، علی! چهقَدَر، شکل مادر است! هـر بـار، تـا صـدا زدهای نـام زیـنـبـت انـگـار نـام دیگـر زهـراسـت، بـر لبت آن زهرهای که چادر زهراست بر سرش ناموس کـبـریاست، شبـسـتانِ معجـرش باغ حـیـاست؛ کـوچ بـیـابـانیاش مـبین فخرُالنّساست؛ بیسر و سامانیاش مبین بانـوی صبـر! صبـر سـواران سر آمده آه از نــهــاد مـــردم عــالــم، بــرآمــده »اَمَّن یُجیب» را تو بخوان، بانوی دمشق! ای اسوه ای که پیش تو شد سربریده، عشق بانو! دعـا کن آن مه پنهـان عـیان شود روشن زمین، به جلوۀ صاحبزمان شود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
شبی كه مطلع مهر از، طلوع زینب بود فـروغ روز نشـسته، به دامن شب بود هـزار رود نـواگـر ز كـوثـر و تـسنـیم روان به خانهٔ زهرا، به بوی زینب بود هزار چـشـمۀ خورشید، از كرانۀ شب دمیده از دل مهتاب و چشم كوكب بود شـكـوفـهبـار لب مرتضی به بـاغ دعـا ستارهریـز دم مصطفی، به یا رب بود شراب نور ز خـمخـانۀ سحر، جـوشید كه جام سرخ شقـایق، ز می لبالب بود اگرچه «زینِ اَب» او را نهاد نام، رسول خدای داند، كاو زینت «اُم و اَب» بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شعر بصیرت و دشمن شناسی فتنه گران مزدور اجانب
دوباره فـتـنه شد و مـردم امتحـان دادند و بـاز درس بـزرگی به دشـمـنان دادند برای عـزت این خـاک سـربـلـندِ کـهـن دوبـاره مـلـت ایـثـارگـر، جــوان دادنـد همین که آتش آشـوبهـا زبـانـه کـشـید میان شعـله چه پـروانهها که جان دادند بگو به خصم که اینجا عراق و سوریه نیست هـزار بـار کـه این را نـشـانـتـان دادنـد به قصد خواری ما دشمنان چهل سال است چه خرجها که نکردند و هی زیان دادند دوباره فـتـنـه شـد و ملـت امـام حـسـین پیـام عـزّت خود را به این جهـان دادند خوش آن دمی که خبر میدهند پرچم را به دست صاحبِ خود، صاحبالزمان دادند در این میانه ولی عـدهای نمکنـشناس برای دشـمن این خـاک، دم تکـان دادند به لطف فـتـنه، فـرومایگـان غـربزده مرام و مسـلکـشان را به ما نشان دادند دلم پر است از این نان به نرخِ روز خوران که آبرو و شرف را به آب و نان دادند
: امتیاز
|